شهر من هریس | ||
به یاد پدر و مادر یادتون بخیر آن روز که من در سایه ی بینهایت امیدتان قد می کشیدم تا فرشته ی سازنده ی آرزوهایتان باشم آن روز که رنگ نگاهم دلواپسی عمق چشمهایتان را می خواند آن روز که انگار زمان کشدار شده بود یادتون بخیر! برای آنکه من سالها در پس ترجمه ی نبودنتان خطوط ذهنم را سیاه کردم و تنها شما را در چهاردیواری قاب عکسهایم یافتم. برای آنکه لحظه های حضورتان را در افکارم دوره کنم تا مبادا لحن سبز صدایتان را فراموش کنم, و برای آنکه بغض نبودنتان را باز هم در این سال های فراق پاییز تلخ در کنار مزار آرام و بهشت گونه تان به سرکنم. ای کاش بودید پدر و مادر عزیزم ... [ پنج شنبه 90/12/25 ] [ 3:0 صبح ] [ ابوالفضل امکانی ]
[ نظرات (بدون) ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |